سفارش تبلیغ
صبا ویژن

به غمکده ی مهتاب خوش اومدی...


ساعت 4:26 عصر شنبه 85/8/20

دختر بر آستانهً در عاشقانه خواند
-
کای آرزوی من
من فارغم ز خویش و تو آسوده از منی
با دوست ، دشمنی

بس شامها ستاره شمردم به نور ماه
تا اختر رمیدهً بختم وفا کند
شور نگاه دوست در آن چشم دلفریب
چون باده سر گرانی عشقم دوا کند

هر شب که ماه می نگرد از دریچه ها
جان میدهد خیال ترا در برابرم
من شاد از این امید که چون بگذری ز راه
شاید چو نور ماه ، فراز آیی از درم

هر ناله ای که می شکند در گلوی باد
آهنگ ناله های دلم در فراق تست
چون تابد از شکاف درم نور ماهتاب
گویم نگاه کیست که در اشتیاق تست

ای آرزوی من ،
ای مرد ناشناس !
آگاه نیستم که کجایی و کیستی
اما مرا به دیدن تو مژده میدهند
وان مژده گویدم که تویی یا تو نیستی

از من جدا مشو
چون زندگی به دست فراموشیم مده
یا از کنار من بخموشی گذر مکن
یا در نهان ، امید هم آغوشیم مده

دختر خموش ماند
مردی که میگذشت بسویش نگاه کرد
دختر بخنده گفت :
ای مرد ناشناس توانی خبر دهی
زان آشنا که هیچ نیامد به دیدنم ؟
آن مرد خنده کرد و شتابان جواب داد :
-
آن آشـنـا مـنـم !


¤ نویسنده: مهتاب

نوشته های دیگران ( )

3 لیست کل یادداشت های این وبلاگ

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
155
:: بازدید دیروز ::
14
:: کل بازدیدها ::
63418

:: درباره من ::

به غمکده ی مهتاب خوش اومدی...

مهتاب
عاشق دلشکسته تنها به دنبال آزادی مسافر جاده تنهایی میگن شیطونم ولی فکر نمیکنم

:: لینک به وبلاگ ::

به غمکده ی مهتاب خوش اومدی...

:: آرشیو ::

آموزش
تست
بخند کلیک کن ضرر نمیکنی
چرا زنان گریه میکنن ؟
خودکشی
بیا تو
یه سایت جیگر
عجز
وقتی که....
پاییز
زنانه ای از عشق
پیامبر
یه راهنمایی
دوستت دارم...
یه عشق
فریاد دلم...
تو را من دوست می دارم...
پاییز 1385

:: اوقات شرعی ::

:: لوگوی دوستان من::




::وضعیت من در یاهو ::

یــــاهـو

:: خبرنامه وبلاگ ::

 

:: موسیقی ::